{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
آخرین شبی که عشقمو دیدم... یه قرآن بهم هدیه داد... دلم براش تنگ شده... خدایا عشقم الان کجاست...؟؟؟ مواظبش باش...
تا میام بگم همه چیز آرومه من چقدر خوشبختم یه حسی بهم میگه حرف زیادی نزن...
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما توکه دستت به زمین می رسد بلندم کن....
رفت بی آنکه مرا به خدا بسپارد نمیدانم خدا را فراموش کرد یا مرا؟؟؟
نه امشب،ک هرشب،ک حالم خرابه ی جزیرم ک دورم ی دریا سرابه من عادت نکردم ب شبهای سردم ب این ک نباشی، نه عادت نکردم
وقتی نیستی جوهر این قلم خسته میمیره.....تقاص نبودنت رو اشکم از نامه میگیره....وقتی نیستی سیم گیتار واسه من طناب داره حتی بارون بهارم جلو اشکام کم میاره.
همیشه پایان خوشی برای قصه ها نیست !نه بره ها گرگ میشوند ونه گرگها سیر.......... خسته ام ازجنس قلابی آدم ها !صداقت من حریف هرزگی این زمانه نشد,سوت پایان رابزنید.....قبول میکنم باخت را .......
خاطرمان باشد شاید سالها بعد درگذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم: آن غریبه چه قدر شبیه خاطراتم بود......
يه روز وقتي همه سختي هاي زندگيم تموم شد ميزنم رو شونه ي خدا و ميگم: حال کردي جنبه رو؟
کنج گلويم قبرستانيست پر از احساس هايي که زنده به گور شده اند به نام بغض !
براي مُردن لازم نيست عزرائيل بيايد هميــــن که تو نيايي کافـــيست . . .
گفـــــته بودم بي تـــو سخــــت ميگــــــذرد بـي انـصـاف ! حـــــرفم را پس ميگــيرم بــي تــــــو انگـــــــار اصـلا نمـيگــــــذرد
انقدر نفس میکشم تا تمام شود همه ی نفس هایی که داىٔم سراغ تو را میگیرند
خطاب به مخاطب خاصم: باغبانه خوبي برايت نبودم.!! زود هرز رفتی...
رفتم که نبینی پریشان شدنم را غمناک ترین لحظه ویران شدنم را درخویش فرو رفتم ودرخویش شکستم تا دوست نبیند غم تنها شدنم را........
کاش! کمی از دیوانگی من سهم تو بود لعنتــــــــــــــی!!!! تا این قد منطقت را به رخم نمی کشیدی...
آخرین شبی که عشقمو دیدم... یه قرآن بهم هدیه داد... دلم براش تنگ شده... خدایا عشقم الان کجاست...؟؟؟ مواظبش باش...
تا میام بگم همه چیز آرومه من چقدر خوشبختم یه حسی بهم میگه حرف زیادی نزن...
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما توکه دستت به زمین می رسد بلندم کن....
رفت بی آنکه مرا به خدا بسپارد نمیدانم خدا را فراموش کرد یا مرا؟؟؟
نه امشب،ک هرشب،ک حالم خرابه ی جزیرم ک دورم ی دریا سرابه من عادت نکردم ب شبهای سردم ب این ک نباشی، نه عادت نکردم
وقتی نیستی جوهر این قلم خسته میمیره.....تقاص نبودنت رو اشکم از نامه میگیره....وقتی نیستی سیم گیتار واسه من طناب داره حتی بارون بهارم جلو اشکام کم میاره.
همیشه پایان خوشی برای قصه ها نیست !نه بره ها گرگ میشوند ونه گرگها سیر.......... خسته ام ازجنس قلابی آدم ها !صداقت من حریف هرزگی این زمانه نشد,سوت پایان رابزنید.....قبول میکنم باخت را .......
خاطرمان باشد شاید سالها بعد درگذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم: آن غریبه چه قدر شبیه خاطراتم بود......
يه روز وقتي همه سختي هاي زندگيم تموم شد ميزنم رو شونه ي خدا و ميگم: حال کردي جنبه رو؟
کنج گلويم قبرستانيست پر از احساس هايي که زنده به گور شده اند به نام بغض !
براي مُردن لازم نيست عزرائيل بيايد هميــــن که تو نيايي کافـــيست . . .
گفـــــته بودم بي تـــو سخــــت ميگــــــذرد بـي انـصـاف ! حـــــرفم را پس ميگــيرم بــي تــــــو انگـــــــار اصـلا نمـيگــــــذرد
انقدر نفس میکشم تا تمام شود همه ی نفس هایی که داىٔم سراغ تو را میگیرند
خطاب به مخاطب خاصم: باغبانه خوبي برايت نبودم.!! زود هرز رفتی...
رفتم که نبینی پریشان شدنم را غمناک ترین لحظه ویران شدنم را درخویش فرو رفتم ودرخویش شکستم تا دوست نبیند غم تنها شدنم را........
کاش! کمی از دیوانگی من سهم تو بود لعنتــــــــــــــی!!!! تا این قد منطقت را به رخم نمی کشیدی...
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}