{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
پيشاني ام،چسبيدن به سينه اي را ميخواهد و چشمانم،خيس كردن پيراهني را...
شکسته ام اما اشک نمیریزم هرگز پِنهآن شده امـ پشت لَبخندی کـه خیلےِ درد دارد...
قصه ی امروزمان همان داستان های تنهایی دیروز بود...
کیا تاریخ یه سری خاطرات خاص و دوست داشتنی رو که با عشقشون داشتن رو هنوز یادشونه؟؟ بعد از دوسال امروز یکی ازون تاریخای خاصه، خیلی دلم گرفته :(
گفته بود مي مانم.... نه انگار صدايش قطع و وصل شده بود.... گفته بود ميهمانم!
اوَلـــــــین بآر نیستــــــ که گِریــــــــه میکنَــــــم اَمــــآ... آوَلــــــــین بآر استـــــــ که گِریـــــــــه ارامَم نِمیکنــــــد...!!!
گـذشـتـه هـارو دوره کـن...روزای خـوبـمـون گـذشـت:((
*ويژه براي اوني كه بيخيالمه* "كوچ پرنده به من اموخت كه وقتي هواي رابطه سرد است بايد رفت"....
خدا جوون یچیزی میخوام بهت بگم...نگذر از اونایی که سعی میکنن با تهمت و دروغ آدم رو از چشم عشقش بندازن و از هم جداشون کنن... منم از همون زخم خورده هام...زورم بهشون نمیرسه تو ازم دفاع کن.
باز دلنوشته هايم را به شور تو مينويسم.. تويي كه هر بار شوق بودن و نوشتن را در من زنده ميكردي.. اي كاش صدايم را ميشنيدي تا باور كني من هر لحظه نامت را زمزمه ميكنم و يادت را مرور...
سلامتی اونی که رفیقش از پشت بهش خنجر زد... اما بهش گفت: بیخیال رفیق میدونم که نشناختیم...
خـدايـا …!!! بـَراے خامـوشے شبــ هـاے انتظارم فقط يهـــ [ فـوتــ ] کافيـهـ ! خـاموشم کن …! خسـتـہ ام ..
يكي از لذتهايي كه دگ نيست اينه كه هروقت لباس تازه يا ي چيز نوع ميخريدم ميپوشم به بابام ميگفتم چطوره قشنگه اونم ميگفت واي واي چقد بهت مياد بعدش الكي غش ميكردو منم ميپريدم بغلشو ميبوسيدمش
اي كاش ميشد كلا ازاين شهر رفت،تاديگه كوچه و خيابوني نباشه كه منو ياد اون بندازه... آخه تاوقتي كه ازاين كوچه و خيابوناميگذرم چجوري ميتونم فراموشش كنم؟؟؟
تنهايي يعني اين كه وقتي ميخواي جايي بري اولين چيزي كه چك ميكني جانمونده باشه هندزفريت باشه!!! مونس تنهاييامه خدايي...
هیچوقت نفهمیدم چــــــرا درست همان کسی که فکــــر میکنی با همــــــه فرق دارد یک روز مثل همـــــــه تنهـــــایت میگذارد؟!!
پيشاني ام،چسبيدن به سينه اي را ميخواهد و چشمانم،خيس كردن پيراهني را...
شکسته ام اما اشک نمیریزم هرگز پِنهآن شده امـ پشت لَبخندی کـه خیلےِ درد دارد...
قصه ی امروزمان همان داستان های تنهایی دیروز بود...
کیا تاریخ یه سری خاطرات خاص و دوست داشتنی رو که با عشقشون داشتن رو هنوز یادشونه؟؟ بعد از دوسال امروز یکی ازون تاریخای خاصه، خیلی دلم گرفته :(
گفته بود مي مانم.... نه انگار صدايش قطع و وصل شده بود.... گفته بود ميهمانم!
اوَلـــــــین بآر نیستــــــ که گِریــــــــه میکنَــــــم اَمــــآ... آوَلــــــــین بآر استـــــــ که گِریـــــــــه ارامَم نِمیکنــــــد...!!!
گـذشـتـه هـارو دوره کـن...روزای خـوبـمـون گـذشـت:((
*ويژه براي اوني كه بيخيالمه* "كوچ پرنده به من اموخت كه وقتي هواي رابطه سرد است بايد رفت"....
خدا جوون یچیزی میخوام بهت بگم...نگذر از اونایی که سعی میکنن با تهمت و دروغ آدم رو از چشم عشقش بندازن و از هم جداشون کنن... منم از همون زخم خورده هام...زورم بهشون نمیرسه تو ازم دفاع کن.
باز دلنوشته هايم را به شور تو مينويسم.. تويي كه هر بار شوق بودن و نوشتن را در من زنده ميكردي.. اي كاش صدايم را ميشنيدي تا باور كني من هر لحظه نامت را زمزمه ميكنم و يادت را مرور...
سلامتی اونی که رفیقش از پشت بهش خنجر زد... اما بهش گفت: بیخیال رفیق میدونم که نشناختیم...
خـدايـا …!!! بـَراے خامـوشے شبــ هـاے انتظارم فقط يهـــ [ فـوتــ ] کافيـهـ ! خـاموشم کن …! خسـتـہ ام ..
يكي از لذتهايي كه دگ نيست اينه كه هروقت لباس تازه يا ي چيز نوع ميخريدم ميپوشم به بابام ميگفتم چطوره قشنگه اونم ميگفت واي واي چقد بهت مياد بعدش الكي غش ميكردو منم ميپريدم بغلشو ميبوسيدمش
اي كاش ميشد كلا ازاين شهر رفت،تاديگه كوچه و خيابوني نباشه كه منو ياد اون بندازه... آخه تاوقتي كه ازاين كوچه و خيابوناميگذرم چجوري ميتونم فراموشش كنم؟؟؟
تنهايي يعني اين كه وقتي ميخواي جايي بري اولين چيزي كه چك ميكني جانمونده باشه هندزفريت باشه!!! مونس تنهاييامه خدايي...
هیچوقت نفهمیدم چــــــرا درست همان کسی که فکــــر میکنی با همــــــه فرق دارد یک روز مثل همـــــــه تنهـــــایت میگذارد؟!!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}