{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
کــاش هیـچــوقــت نـدانــی کــه چــه دردی دارد وقـتـــی بـــه انـــدازه سنـگـیـنـــی یــک کــــــوه دلـــت غـمـگـیــــن اســــت . . .
کار سختی ستْ دوست نداشتنِ تو.... باید برای خودم کار دیگری دست و پا کنم
همیشه ک باشی خسته میشوند...مردمانی که اگر نباشی می گویند:بی معرفتی.....
كأي كمي بيشتر گرماي آغوشت مستم ميكرد.....تا حداقل بوي عطرت براي هميشه در مشامم به يادگار مي ماند !
قاصدک داشت از کنارم رد میشد گرفتمش قسمش دادم تا بیاد پیشت بهت بگه که من خیلی دوست دارم .... حالا بهت گفته یا نه؟؟؟
آن کس که میگفت دوستم دارد،عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد،رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت و صدای خش خش برگها بود که من گمان میکردم،زمزمه میکند دوستت دارم
اگه تونستی پرکلاغها رو سفید کنی،برف رو سیاه کنی،یه بوسه به آتش بزنی و زیر آب یه نفس عمیق بکشی،..اون موقع من میتونم فراموشت کنم
تلخ است این روزها! که قرار است ازتو... که آرام جانمی برای دلم یک رهگذر معمولی بسازم...!
از مرگ نمیترسم!!!!!!فقط نگرانم در شلوغی آن دنیا رفقی مثل توراپیدا نکنم!!
تمام سهم من از او... "آه"ی سرد است... زانوهایی غم زده در بغل... و فکری آزرده... در انتظار گذر زمان و زمزمه ی جمله ی "این روزها نیز میگذر..."
من هنوز ندیدم کسی رفتن را بلد باشد ولی بماند...!!! شما دیدین ؟؟!!
نگاه تــــــو مــرا عاشق تر از پیـــــش می کند چه معجــــــــونی می شود زندگــــــی با لمس دستانِ تـــــــو با حسِ عشــــــــــــــــــقِ تـــــــو
گذر زمان همه چیز را حل کرد طبق گفته ات... امروز عاشق تر از دیروز و دیروز عاشق تر از دیروز ها...
چند قدم ساحل را قدم بزن... به دریا که رسیدی! خودت را به دریا بزن عاشقانه هایم را به دریا گفته ام... گفتم که بگوید یه دریا خاطرت را میخواست
اینایی که تو آسمون "بی ستاره"ان اینا عاشقن... نه اونایی که هرشب "ستاره" ی دیگری،ستاره اش میشود...
تا حالا دقت کردین یه آدمایی هستن… که دلت رو واسه آدمایی که نیستن تنگ میکنن…!
کــاش هیـچــوقــت نـدانــی کــه چــه دردی دارد وقـتـــی بـــه انـــدازه سنـگـیـنـــی یــک کــــــوه دلـــت غـمـگـیــــن اســــت . . .
کار سختی ستْ دوست نداشتنِ تو.... باید برای خودم کار دیگری دست و پا کنم
همیشه ک باشی خسته میشوند...مردمانی که اگر نباشی می گویند:بی معرفتی.....
كأي كمي بيشتر گرماي آغوشت مستم ميكرد.....تا حداقل بوي عطرت براي هميشه در مشامم به يادگار مي ماند !
قاصدک داشت از کنارم رد میشد گرفتمش قسمش دادم تا بیاد پیشت بهت بگه که من خیلی دوست دارم .... حالا بهت گفته یا نه؟؟؟
آن کس که میگفت دوستم دارد،عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد،رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت و صدای خش خش برگها بود که من گمان میکردم،زمزمه میکند دوستت دارم
اگه تونستی پرکلاغها رو سفید کنی،برف رو سیاه کنی،یه بوسه به آتش بزنی و زیر آب یه نفس عمیق بکشی،..اون موقع من میتونم فراموشت کنم
تلخ است این روزها! که قرار است ازتو... که آرام جانمی برای دلم یک رهگذر معمولی بسازم...!
از مرگ نمیترسم!!!!!!فقط نگرانم در شلوغی آن دنیا رفقی مثل توراپیدا نکنم!!
تمام سهم من از او... "آه"ی سرد است... زانوهایی غم زده در بغل... و فکری آزرده... در انتظار گذر زمان و زمزمه ی جمله ی "این روزها نیز میگذر..."
من هنوز ندیدم کسی رفتن را بلد باشد ولی بماند...!!! شما دیدین ؟؟!!
نگاه تــــــو مــرا عاشق تر از پیـــــش می کند چه معجــــــــونی می شود زندگــــــی با لمس دستانِ تـــــــو با حسِ عشــــــــــــــــــقِ تـــــــو
گذر زمان همه چیز را حل کرد طبق گفته ات... امروز عاشق تر از دیروز و دیروز عاشق تر از دیروز ها...
چند قدم ساحل را قدم بزن... به دریا که رسیدی! خودت را به دریا بزن عاشقانه هایم را به دریا گفته ام... گفتم که بگوید یه دریا خاطرت را میخواست
اینایی که تو آسمون "بی ستاره"ان اینا عاشقن... نه اونایی که هرشب "ستاره" ی دیگری،ستاره اش میشود...
تا حالا دقت کردین یه آدمایی هستن… که دلت رو واسه آدمایی که نیستن تنگ میکنن…!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}