{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
پسرم دست اجل زود تو را پرپر کرد مادرت گریه کنان خاک عزا بر سر کرد دوستانت همگی از غم تو مایوسند اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد
نو گلی پرورده بودم خاک از دستم ربود آنچنان در بر گرفت انگار در عالم نبود سالها زحمت کشیدم تا گلم پرورده شد ناگهان پیک اجل آن غنچه از دستم ربود
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم؟ من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم؟ بهر هر درد دوایی است مگر داغ جوان من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم؟
شقایق بودی و دیری نماندی سرود زندگی را نیمه خواندی زدی برقی و خاکستر شدی تو عزیزان را به سوگ خود نشاندی
دست ويرانگر اجل گل شكوفاي زندگي ما را پرپر كرد و اندوهي بيكران بر قلوب داغدار ما گسترد!
دیروز در آغوشِ گرم من بودی امروز در آغوش سرد خاک، چه شد عزیزکم که آغوشِ سرد خاک را به آغوشِ گرم من ترجیح دادی؟ و مرا در غم فراقت نشاندی؟
من آن گل پرپر شده دست زمانم بر سنگ مزارم بنويسيد جوانم به مقصد نرسيده به سرآمد سفرم زود اين حادثه شوم کجا بود ندانم؟
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین
قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود درعزایت جامه اندر تن دریدن زود بود آخر ای دختر من ای مظهر لطف و وفا در ديار جاودان منزل گزیدن زود بود
کجا رفتی عزیز من زمین معرفت خیز محبت جوش عزیزم جان من همدرد گرم آغوش همیشه خاطرم جاریست مجبت از تو در دل یادگاریست درودت باد ای فرزند من بدرود وجود تو سرود زندگانی بود
روز من همان روز که طوفان شده بود مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
بعد یک سال بنویسید: پسرم کبوتر شد و رفت زیر باران بهار غزلی خواند دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا غصه آنقدر غرق غمش بود که پرپر شد و رفت
یادش به خیر آن که در آغوش گرم من عطری ز بوی پیکر نازش فشاند و رفت در دامن خیال من از بزم وصل خویش صدها نهال از گل و ریحان فشاند و رفت
ببوسم دستت ای بابا که پروردی مرا آزاد بیا مادر تماشا کن که فرزندت شده داماد به حجله میروم شادان و زخمی در بدن دارم به جای رخت دامادی کفن خونین به تن دارم
شاعران در وصف جوان بس سخنها گفتهاند من زبانم ولیکن از توصیف این رنج گران مهربانیهای تو آتش به جان ما فکند وه چه جان سوز است داغ فرزند جوان
ای گل نشکفته ام بابا چرا پژمان شدی؟ میوه قلبم چرا از دیده ام پنهان شدی؟ از برم رفتی نگفتی بار دیگر یک سخن همچو شمع از درد و غم سوزان شدی
پسرم دست اجل زود تو را پرپر کرد مادرت گریه کنان خاک عزا بر سر کرد دوستانت همگی از غم تو مایوسند اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد
نو گلی پرورده بودم خاک از دستم ربود آنچنان در بر گرفت انگار در عالم نبود سالها زحمت کشیدم تا گلم پرورده شد ناگهان پیک اجل آن غنچه از دستم ربود
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم؟ من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم؟ بهر هر درد دوایی است مگر داغ جوان من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم؟
شقایق بودی و دیری نماندی سرود زندگی را نیمه خواندی زدی برقی و خاکستر شدی تو عزیزان را به سوگ خود نشاندی
دست ويرانگر اجل گل شكوفاي زندگي ما را پرپر كرد و اندوهي بيكران بر قلوب داغدار ما گسترد!
دیروز در آغوشِ گرم من بودی امروز در آغوش سرد خاک، چه شد عزیزکم که آغوشِ سرد خاک را به آغوشِ گرم من ترجیح دادی؟ و مرا در غم فراقت نشاندی؟
من آن گل پرپر شده دست زمانم بر سنگ مزارم بنويسيد جوانم به مقصد نرسيده به سرآمد سفرم زود اين حادثه شوم کجا بود ندانم؟
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین
قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود درعزایت جامه اندر تن دریدن زود بود آخر ای دختر من ای مظهر لطف و وفا در ديار جاودان منزل گزیدن زود بود
کجا رفتی عزیز من زمین معرفت خیز محبت جوش عزیزم جان من همدرد گرم آغوش همیشه خاطرم جاریست مجبت از تو در دل یادگاریست درودت باد ای فرزند من بدرود وجود تو سرود زندگانی بود
روز من همان روز که طوفان شده بود مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
بعد یک سال بنویسید: پسرم کبوتر شد و رفت زیر باران بهار غزلی خواند دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا غصه آنقدر غرق غمش بود که پرپر شد و رفت
یادش به خیر آن که در آغوش گرم من عطری ز بوی پیکر نازش فشاند و رفت در دامن خیال من از بزم وصل خویش صدها نهال از گل و ریحان فشاند و رفت
ببوسم دستت ای بابا که پروردی مرا آزاد بیا مادر تماشا کن که فرزندت شده داماد به حجله میروم شادان و زخمی در بدن دارم به جای رخت دامادی کفن خونین به تن دارم
شاعران در وصف جوان بس سخنها گفتهاند من زبانم ولیکن از توصیف این رنج گران مهربانیهای تو آتش به جان ما فکند وه چه جان سوز است داغ فرزند جوان
ای گل نشکفته ام بابا چرا پژمان شدی؟ میوه قلبم چرا از دیده ام پنهان شدی؟ از برم رفتی نگفتی بار دیگر یک سخن همچو شمع از درد و غم سوزان شدی
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}