{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
گفتی خودت را جای من بگذار، یادت هست؟؟ گذاشتم…. میبینی؟؟؟ اما نرفته ام…..
گوشهایم را میگیرم چشم هایم را میبندم زبانم را گاز میگیرم ولی حریف افکارم نمیشوم چقدر دردناک است نبودنت را فهمیدن
همه مى آیند تا بمانند تو نمى آیى تا مبادا بمانى
آنقَدر راه میرَوَم تا به حَرف بیایند، “خَطْ هایِ سِفیدِ وَسَطِ جاده… ” مَحالْ اَست کِه جایَ تو را نَدانَنْد…
رسیده وقتِ رفتن، هرچند من از قلبت خیلی وقته رفتم…
نقّاشی ام بدک نیست. اما مانده ام چگونه انتظارت را بکشم
زورم به تو نمی رسد به جاده التماس می کنم، برگردد
خیلی دور هم که بروی نقطه نمیشوی.. سه نقطه میشوی در شعرهایم…!
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بدونی تر شده چشمام…
جدایی من نکردم، خدا کرد نمیدانم چه ناکسی دعا کرد
خداحافظ برای تو چه آسان بود ولی قلب من از این واژه لرزان بود خداحافظ برای تو رهایی داشت برای من غم تلخ جدایی داشت…
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد/ دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
خدایا، یارانه را از ما بگیر اما یار را نه.
کفش های آخرین دیدارمان را برق می اندازم…. اما چقدر برای پاهایم کوچکند!
درد غم عشق تو به هر کس که بگفتم از بهر هلاک من بیچاره دعا کرد
سهم “من” از “تو” عشق نیست، ذوق نیست، اشتیاق نیست، همان دلتنگی بی پایانی است که روزها دیوانه ام می کند!!
گفتی خودت را جای من بگذار، یادت هست؟؟ گذاشتم…. میبینی؟؟؟ اما نرفته ام…..
گوشهایم را میگیرم چشم هایم را میبندم زبانم را گاز میگیرم ولی حریف افکارم نمیشوم چقدر دردناک است نبودنت را فهمیدن
همه مى آیند تا بمانند تو نمى آیى تا مبادا بمانى
آنقَدر راه میرَوَم تا به حَرف بیایند، “خَطْ هایِ سِفیدِ وَسَطِ جاده… ” مَحالْ اَست کِه جایَ تو را نَدانَنْد…
رسیده وقتِ رفتن، هرچند من از قلبت خیلی وقته رفتم…
نقّاشی ام بدک نیست. اما مانده ام چگونه انتظارت را بکشم
زورم به تو نمی رسد به جاده التماس می کنم، برگردد
خیلی دور هم که بروی نقطه نمیشوی.. سه نقطه میشوی در شعرهایم…!
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بدونی تر شده چشمام…
جدایی من نکردم، خدا کرد نمیدانم چه ناکسی دعا کرد
خداحافظ برای تو چه آسان بود ولی قلب من از این واژه لرزان بود خداحافظ برای تو رهایی داشت برای من غم تلخ جدایی داشت…
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد/ دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
خدایا، یارانه را از ما بگیر اما یار را نه.
کفش های آخرین دیدارمان را برق می اندازم…. اما چقدر برای پاهایم کوچکند!
درد غم عشق تو به هر کس که بگفتم از بهر هلاک من بیچاره دعا کرد
سهم “من” از “تو” عشق نیست، ذوق نیست، اشتیاق نیست، همان دلتنگی بی پایانی است که روزها دیوانه ام می کند!!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}