{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف ميکنم وقتي بچه بودم دلم ميخواست خدمتکاربشم !!!!!!خب چيه بچه بودم ديگه نخندلايک کن:)
اعتراف میکنم تنها هدفم واسه ی حموم رفتن اهنگ خوندنه :دی
وقتی یه فلش میبینم که داغونه یا قیافش ناجوره و مثلا یه گوشش شکسته، اصلا نمیزنمش به کامپیوترم! همش احساس میکنم توش ویروس داره!!
اعتراف میکنم مریض که میشم تا پام به مطب دکتر میرسه حالم خوب میشه
اعتراف میکنم بدترین ضدحالو دیشب خوردم ک اومدم خوشال خوشال پست بزارم اما دیدم نوشته بود فعلا نمیشه بعله!!!!!!!!!
ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ به ﺨﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻢ: ﻧـــــــــﻪ! ﻃﺎﻗﺖ ﺑﯿﺎﺭ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﺒﺮﻩ ﻟﻌﻨﺘﻰ
اعتراف میکنم ک یک بار یه خانومی اومد خونمون که تو خونه تکونی کمکمون کنه.رفتنی برگشت گفن ببخشید مزاحمتون شدما منم حواسم نبود گفتم: اشکال نداره پیش میاد!!!!!!!تکرار نشه دیگه(0_o)
صوتی من در کلاس: حالش درد میکرد رفت خونه (حالش بد بود و با دلش درد میکرد) لایک:حاله خودت بیشتر درد میکرد
اعتراف میکنم که یه بار سر کلاس ریاضی انقدر تمرین حل کرده بودم مغزم درد گرفته بود بعد یهو سر کلاس داد زدم:اَهههههههههه من دیگه مغزم گـ وزی ده… خلاصه بچه ها داشتن نیمکتو گاز می زدن از خنده
اعتراف میکنم بچه که بودم یه کرمی همش تو وجودم بود که تو زمستونا کلاه بچه ها رو میکشیدم جلو چشاشون عجب زده حالی بود پشیمون ام به خدا لایک:ما هم این کرما رو داشتیم لایک:از این کرما سر ما هم ریختن
عاغا رفته بودیم مشهد ... وارد صحن شدم خواستم به امام رضا سلام بدم ژست گرفتم دستمو گذاشتم رو سینم گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین !!!!! من :)) امار ضا :| امام حسین /:)
اعتراف میکنم درست زمانی که به آرزوهام نزدیک میشم موجی از مشکلات رو سرم میریزه و اونارو دور میکنه....اونقدر دور ک از دسترس خارج میشن...!!! اونام تو افق محو میشن
بنده اعتراف ميكنم با داشتن 19 سال سن بخاطر مسائل خاك بر سرى از رويا روى با يك (طفل،گراز،جن،كروكوديل و ...) دو و نيم ساله واهمه دارم،و من الله توفيق
دیشب هرکارى کردم خوابم نمیبرد ... یه لحظه تصور کردم دارم کتاب میخونم !!!! 5 دقیقه نشد خوابم برد !!!! کسی مثل من هست آیا ؟؟؟؟
اعتراف میکنم وقتی سر ظهر بیرونم از خونه بهم زنگ میزنن میگن مثلا ماست بگیر بیار من دیگه تا شب سایهمم طرفای خونه پیداش نمیشه شده از گشنگی بمیرم شما هم همینجوریین یا فقط من خسیس هم خودتونین
اعتراف میکنم یکی از کابوسای زندگیم اینه که برم حموم وقتی همه لباسامو در آوردم تازه یادم بیاد آب قطعه :|
اعتراف ميکنم وقتي بچه بودم دلم ميخواست خدمتکاربشم !!!!!!خب چيه بچه بودم ديگه نخندلايک کن:)
اعتراف میکنم تنها هدفم واسه ی حموم رفتن اهنگ خوندنه :دی
وقتی یه فلش میبینم که داغونه یا قیافش ناجوره و مثلا یه گوشش شکسته، اصلا نمیزنمش به کامپیوترم! همش احساس میکنم توش ویروس داره!!
اعتراف میکنم مریض که میشم تا پام به مطب دکتر میرسه حالم خوب میشه
اعتراف میکنم بدترین ضدحالو دیشب خوردم ک اومدم خوشال خوشال پست بزارم اما دیدم نوشته بود فعلا نمیشه بعله!!!!!!!!!
ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ به ﺨﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻢ: ﻧـــــــــﻪ! ﻃﺎﻗﺖ ﺑﯿﺎﺭ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﺒﺮﻩ ﻟﻌﻨﺘﻰ
اعتراف میکنم ک یک بار یه خانومی اومد خونمون که تو خونه تکونی کمکمون کنه.رفتنی برگشت گفن ببخشید مزاحمتون شدما منم حواسم نبود گفتم: اشکال نداره پیش میاد!!!!!!!تکرار نشه دیگه(0_o)
صوتی من در کلاس: حالش درد میکرد رفت خونه (حالش بد بود و با دلش درد میکرد) لایک:حاله خودت بیشتر درد میکرد
اعتراف میکنم که یه بار سر کلاس ریاضی انقدر تمرین حل کرده بودم مغزم درد گرفته بود بعد یهو سر کلاس داد زدم:اَهههههههههه من دیگه مغزم گـ وزی ده… خلاصه بچه ها داشتن نیمکتو گاز می زدن از خنده
اعتراف میکنم بچه که بودم یه کرمی همش تو وجودم بود که تو زمستونا کلاه بچه ها رو میکشیدم جلو چشاشون عجب زده حالی بود پشیمون ام به خدا لایک:ما هم این کرما رو داشتیم لایک:از این کرما سر ما هم ریختن
عاغا رفته بودیم مشهد ... وارد صحن شدم خواستم به امام رضا سلام بدم ژست گرفتم دستمو گذاشتم رو سینم گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین !!!!! من :)) امار ضا :| امام حسین /:)
اعتراف میکنم درست زمانی که به آرزوهام نزدیک میشم موجی از مشکلات رو سرم میریزه و اونارو دور میکنه....اونقدر دور ک از دسترس خارج میشن...!!! اونام تو افق محو میشن
بنده اعتراف ميكنم با داشتن 19 سال سن بخاطر مسائل خاك بر سرى از رويا روى با يك (طفل،گراز،جن،كروكوديل و ...) دو و نيم ساله واهمه دارم،و من الله توفيق
دیشب هرکارى کردم خوابم نمیبرد ... یه لحظه تصور کردم دارم کتاب میخونم !!!! 5 دقیقه نشد خوابم برد !!!! کسی مثل من هست آیا ؟؟؟؟
اعتراف میکنم وقتی سر ظهر بیرونم از خونه بهم زنگ میزنن میگن مثلا ماست بگیر بیار من دیگه تا شب سایهمم طرفای خونه پیداش نمیشه شده از گشنگی بمیرم شما هم همینجوریین یا فقط من خسیس هم خودتونین
اعتراف میکنم یکی از کابوسای زندگیم اینه که برم حموم وقتی همه لباسامو در آوردم تازه یادم بیاد آب قطعه :|
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}