{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
احساسمو...مهربونیمو...حرفامو... خنده ها مو...نگاه عاشقانه مو... همشون رو گذاشتم توی یه کوله... ودرشو محکم بستم... و توی بغلم گرفتم... منتظرم بیای تا همشو با عشق بهت تقدیم کنم"نیمه گمشده من"
اعتراف میکنم زیر این لحاف های قدیمی تو پذیرایی لم میدم(هفت هشت کیلوئه شوخی نیسا) خیلی راحت می گ*وزم و هیچکسم نمیفهمه و زندگی همچنان بی مکث جریان دارهههههههههههههههههههه
اعتراف میکنم جذاب ترین سرگرمی بچگیام نقشه کشیدن برای کشتن پسر همسایمون بود و بزرگترین مشغلم تهیه سم برای چیزخور کردنش بعله ی همچین دختریم
اعتراف میکنم یکی از دغدغه های من اون تیکه های آخر تن ماهیه که میمونه تو قوطی
باور کنین راست میگم اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم هر کسی که چشماش آبی رنگه، همه جا رو آبی رنگ می بینه!!!!
وقتی همکارای خانومو می بینم با این دغدغه ها و این آی کی یو، اعتراف می کنم ذوق مرگم از این که زن نیستم. با صدای خش دار مردانه میگم خدایا شکرت
هفته پیش برام خواستگار اومد... از اون موقع تا حالا ی شخصیت جدید درونم به وجود اومده به نام "خواستگار درون"!!!!!!! خیلی پسر خوبیه!!!!!!!! تازه کودک درونم بهش میگه پدر@__@
چي بگم اعتراف ميكنم كه يكي از دوستام اعتراف كرد زمان دانشجويي تو تمام 2 سالي كه همخانه بوديم با مسواك من كفشاشو تميز مي كرده... خدايا بسه ديگه بريم .
عاغا اعتراف میکنم همیشه دخترایی که میان از داداش بزرگشون تعریف میکنند حسوریم میشه چیه خو منم دلم داداش بزرگتر میخواد که برام غیرتی شه
عتراف میکنم یبار به کاکاو واکس قهوهای زدم دادم پسر خالم خورد بیچارهدو هفته تو بیمارستان بود 4بارم معدشو شستوشو د ادن حلالم کنپسر خاله
اعتراف کن بچگیت واسه یه بارم که شده ، خودکار کردی تو مداد تراش !!...
..."به نام چشماش"... اعتراف میکنم هر وقت با حس این جمله رو میخونم،موی تنم سیخ میشه،*ب نام چشماش*.
اعتراف میکنم پنج گیگ ترافیک رایگان جایزه گرفتم از ساعت دو بامداد بیدارم تا همین الان ک ساعت چهاره :| یعنی با هر چی تونستم وصل شدم و دارم دانلود میکنم :| فک کنم دیگه بهم ترافیک رایگان ندن :|||
اعتراف میکنم یه بار میخواستم یکیو بترسونم... . . . . . . . . ماجرا یه جوری پیش رفت که خودم زهره ترک شدم... پست اولمه هااااااااااااااااااا
اعتراف میکنم هروقت تو جاده رانندگی میکنم وقتی پلیسی میبینم بعدش به ماشینای مدل بالا اشاره میکنم که پلیس نیست و میتونن با سرعت برن !!! ایشاالله که همشون جریمه شدن تا حالا چیه خوب دوست دارم!!!
اعتراف ميكنم سوزن زير صندلي معلم و قطع سيم زنگ و جلو بردن ساعت کلاس کتک زدن بچه مدير و... کار من بود ک بقيه رو زديد
احساسمو...مهربونیمو...حرفامو... خنده ها مو...نگاه عاشقانه مو... همشون رو گذاشتم توی یه کوله... ودرشو محکم بستم... و توی بغلم گرفتم... منتظرم بیای تا همشو با عشق بهت تقدیم کنم"نیمه گمشده من"
اعتراف میکنم زیر این لحاف های قدیمی تو پذیرایی لم میدم(هفت هشت کیلوئه شوخی نیسا) خیلی راحت می گ*وزم و هیچکسم نمیفهمه و زندگی همچنان بی مکث جریان دارهههههههههههههههههههه
اعتراف میکنم جذاب ترین سرگرمی بچگیام نقشه کشیدن برای کشتن پسر همسایمون بود و بزرگترین مشغلم تهیه سم برای چیزخور کردنش بعله ی همچین دختریم
اعتراف میکنم یکی از دغدغه های من اون تیکه های آخر تن ماهیه که میمونه تو قوطی
باور کنین راست میگم اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم هر کسی که چشماش آبی رنگه، همه جا رو آبی رنگ می بینه!!!!
وقتی همکارای خانومو می بینم با این دغدغه ها و این آی کی یو، اعتراف می کنم ذوق مرگم از این که زن نیستم. با صدای خش دار مردانه میگم خدایا شکرت
هفته پیش برام خواستگار اومد... از اون موقع تا حالا ی شخصیت جدید درونم به وجود اومده به نام "خواستگار درون"!!!!!!! خیلی پسر خوبیه!!!!!!!! تازه کودک درونم بهش میگه پدر@__@
چي بگم اعتراف ميكنم كه يكي از دوستام اعتراف كرد زمان دانشجويي تو تمام 2 سالي كه همخانه بوديم با مسواك من كفشاشو تميز مي كرده... خدايا بسه ديگه بريم .
عاغا اعتراف میکنم همیشه دخترایی که میان از داداش بزرگشون تعریف میکنند حسوریم میشه چیه خو منم دلم داداش بزرگتر میخواد که برام غیرتی شه
عتراف میکنم یبار به کاکاو واکس قهوهای زدم دادم پسر خالم خورد بیچارهدو هفته تو بیمارستان بود 4بارم معدشو شستوشو د ادن حلالم کنپسر خاله
اعتراف کن بچگیت واسه یه بارم که شده ، خودکار کردی تو مداد تراش !!...
..."به نام چشماش"... اعتراف میکنم هر وقت با حس این جمله رو میخونم،موی تنم سیخ میشه،*ب نام چشماش*.
اعتراف میکنم پنج گیگ ترافیک رایگان جایزه گرفتم از ساعت دو بامداد بیدارم تا همین الان ک ساعت چهاره :| یعنی با هر چی تونستم وصل شدم و دارم دانلود میکنم :| فک کنم دیگه بهم ترافیک رایگان ندن :|||
اعتراف میکنم یه بار میخواستم یکیو بترسونم... . . . . . . . . ماجرا یه جوری پیش رفت که خودم زهره ترک شدم... پست اولمه هااااااااااااااااااا
اعتراف میکنم هروقت تو جاده رانندگی میکنم وقتی پلیسی میبینم بعدش به ماشینای مدل بالا اشاره میکنم که پلیس نیست و میتونن با سرعت برن !!! ایشاالله که همشون جریمه شدن تا حالا چیه خوب دوست دارم!!!
اعتراف ميكنم سوزن زير صندلي معلم و قطع سيم زنگ و جلو بردن ساعت کلاس کتک زدن بچه مدير و... کار من بود ک بقيه رو زديد
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}