{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
با تو بر مرغان دریایی امیرم بی تو در زندان تنهایی اسیرم با تو در کاخ وفا ارباب عشقم بی تو در کوه جفا سنگی حقیرم…
در این سلول انفرادی را بشکن میخواهم که از خودم فرار کنم! تو زندانبان خوبی نبودی برای اسیری که! تمام نقشههای فرارش به آغوش تو ختم میشد…
سلول انفرادی می خواهم از جنس اغوشت دیواره هایش چنان نزدیک که انفرادی بودنش حس شود, زندان بان خوبی باش قفل کردی کلیدت را قورت بده!! ترسی از تشنگی و گرسنگی نیست چشم ها ولب هایت را دارم…
مرا صدبار از خود برانی دوستت دارم به زندان خیانت هم گشانی دوستت دارم چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن*مرا لایق بدانی یاندانی دوستت دارم
هر ان کس عاشق است ، از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست پس قشنگی های دنیا مال کیست؟ باختیم در عشق,اما باختن تقدیرنیست ساختیم بادرد تنهایی,مگرتقدیرچیست؟…
جان میدهم به گوشه ی زندان سرنوشت!
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان میرود!!
در واقع همگی ما انسانها در زندان به سر می بریم اما برخی از زندان ها پنجره دارند و برخی بی پنجره اند
فکر می کردم در قلب تو محکوم به حبس ابد!! به یکباره جا خوردم. وقتی زندان بان برسرم فریاد زد :هی… تو آزادی! وصدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی…
فکر می کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد به یکباره جا خوردم وقتی زندان بان برسرم فریاد زد هی تو!!
اگر راست باشد که تن زندان روح است چشم ها باید پنجرههای کوچک این زندان باشند…
اگر ای آسمان خواهم که یک روز از این زندان خاموش پر بگیرم زمن بگذر , که من مرغی اسیر…
عکس خود را دیدن از درون چشمهایت ارامش عجیبیست از زندان شدنم
چشمانت زندان گوانتاناماست نازنین بی اعتنا به حقوق بشر…
با تو بر مرغان دریایی امیرم بی تو در زندان تنهایی اسیرم با تو در کاخ وفا ارباب عشقم بی تو در کوه جفا سنگی حقیرم…
در این سلول انفرادی را بشکن میخواهم که از خودم فرار کنم! تو زندانبان خوبی نبودی برای اسیری که! تمام نقشههای فرارش به آغوش تو ختم میشد…
سلول انفرادی می خواهم از جنس اغوشت دیواره هایش چنان نزدیک که انفرادی بودنش حس شود, زندان بان خوبی باش قفل کردی کلیدت را قورت بده!! ترسی از تشنگی و گرسنگی نیست چشم ها ولب هایت را دارم…
مرا صدبار از خود برانی دوستت دارم به زندان خیانت هم گشانی دوستت دارم چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن*مرا لایق بدانی یاندانی دوستت دارم
هر ان کس عاشق است ، از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست پس قشنگی های دنیا مال کیست؟ باختیم در عشق,اما باختن تقدیرنیست ساختیم بادرد تنهایی,مگرتقدیرچیست؟…
جان میدهم به گوشه ی زندان سرنوشت!
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان میرود!!
در واقع همگی ما انسانها در زندان به سر می بریم اما برخی از زندان ها پنجره دارند و برخی بی پنجره اند
فکر می کردم در قلب تو محکوم به حبس ابد!! به یکباره جا خوردم. وقتی زندان بان برسرم فریاد زد :هی… تو آزادی! وصدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی…
فکر می کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد به یکباره جا خوردم وقتی زندان بان برسرم فریاد زد هی تو!!
اگر راست باشد که تن زندان روح است چشم ها باید پنجرههای کوچک این زندان باشند…
اگر ای آسمان خواهم که یک روز از این زندان خاموش پر بگیرم زمن بگذر , که من مرغی اسیر…
عکس خود را دیدن از درون چشمهایت ارامش عجیبیست از زندان شدنم
چشمانت زندان گوانتاناماست نازنین بی اعتنا به حقوق بشر…
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}