{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
من تو را دوست دارم تو مرا دوست نداری باشد ولی من به “دوست” مشترک مان حسودی ام می شود . . .
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند و من رگ غیرتم باد ! عجب نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم گم شده ام ! ترس من از گم شدن نیست .. ترسم از گرفتن دستی ست که بی بهانه رهایم کند !
راهش را هم تقسیم کرد رفتنش به من رسید رسیدنش به دیگری . . .
فـــــاسد بـــودن فقط به تـــــن فـــــروشی نیست گاهی وقت ها به فـــــروختن خـــــاطرات قدیمی به بهـــــای ورود یکــ تــــازه وارد است
برایش نوشتم: “به امید فردای بهتر” دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرد ! بعدهـــــــــــا فهمیدم آن روز “الف” فردا را یادم رفته بــــــــــود
مـــن از زندگـــ ـے کســـ ـے حذفــــ شــــدم که بــــرا ـے داشتنـــــش و بـــــرا ـے بودنـــش خیلـــ ـے ها رو از از زندگــــ ـیم حذفــــ کــــردم
تـو مـرا نـادیـده بـگـیـر . . و مـن ، بـدنـم روز بـه روز کـبـود تـر مـی شـود . . از بـس خـودم را مـی زنـم . . بـه نـفـهـمـی
امشب غــم هــا . . . برایـم مهــمانــی گــرفتــه انـــد . . . و مـــن میخــواهـــم بتــرکـانــم . . . همــه ی بغــض هایـــم را . . .
یکسری حرف ها هست یکسری غصه ها هست یکسری بغض ها هست ؛ که آدم حتی روش نمیشه به خودش هم بگه و با خودش هم درمیون بذاره !
گاهی اوقات شاید تنها شادی زندگی ام این است که هیچ کس نمی داند تا چه حد غمگینم !
غـــم ، دیـــدن ِ مــوهــای ِ بلــند ِ زنــی سـت .. کـه مـــخـالــفِ آمــدن ِ بــــاد .. از تــــو .. دور مـی شــود …!
و تو هیچگاه نخواهی فهمید که من با یاد همان دقایقی که کنار هم بودیم ، سال هایی را که بی تو گذشت زنده مانده ام !
خیال با تو بودن را به هر که گفتم جوابــم کرد، بگذار هر کس هر چه میخواهد بگوید من هنـــوز به معجـــزه ایمــان دارم
نــوشـتــه هــایــم گــریــبـان گــیـرتــــــ مـی شـونـد روزی آنـقـدر کــه بـیـنـشــان ” آه ” کــشـیــدم!
درد دارد “امروز” حرفی برای گفتن نداشته باشی، با کسی که تا “دیروز” تمام حرف هایت را فقط به او می گفتی …
من تو را دوست دارم تو مرا دوست نداری باشد ولی من به “دوست” مشترک مان حسودی ام می شود . . .
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند و من رگ غیرتم باد ! عجب نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم گم شده ام ! ترس من از گم شدن نیست .. ترسم از گرفتن دستی ست که بی بهانه رهایم کند !
راهش را هم تقسیم کرد رفتنش به من رسید رسیدنش به دیگری . . .
فـــــاسد بـــودن فقط به تـــــن فـــــروشی نیست گاهی وقت ها به فـــــروختن خـــــاطرات قدیمی به بهـــــای ورود یکــ تــــازه وارد است
برایش نوشتم: “به امید فردای بهتر” دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرد ! بعدهـــــــــــا فهمیدم آن روز “الف” فردا را یادم رفته بــــــــــود
مـــن از زندگـــ ـے کســـ ـے حذفــــ شــــدم که بــــرا ـے داشتنـــــش و بـــــرا ـے بودنـــش خیلـــ ـے ها رو از از زندگــــ ـیم حذفــــ کــــردم
تـو مـرا نـادیـده بـگـیـر . . و مـن ، بـدنـم روز بـه روز کـبـود تـر مـی شـود . . از بـس خـودم را مـی زنـم . . بـه نـفـهـمـی
امشب غــم هــا . . . برایـم مهــمانــی گــرفتــه انـــد . . . و مـــن میخــواهـــم بتــرکـانــم . . . همــه ی بغــض هایـــم را . . .
یکسری حرف ها هست یکسری غصه ها هست یکسری بغض ها هست ؛ که آدم حتی روش نمیشه به خودش هم بگه و با خودش هم درمیون بذاره !
گاهی اوقات شاید تنها شادی زندگی ام این است که هیچ کس نمی داند تا چه حد غمگینم !
غـــم ، دیـــدن ِ مــوهــای ِ بلــند ِ زنــی سـت .. کـه مـــخـالــفِ آمــدن ِ بــــاد .. از تــــو .. دور مـی شــود …!
و تو هیچگاه نخواهی فهمید که من با یاد همان دقایقی که کنار هم بودیم ، سال هایی را که بی تو گذشت زنده مانده ام !
خیال با تو بودن را به هر که گفتم جوابــم کرد، بگذار هر کس هر چه میخواهد بگوید من هنـــوز به معجـــزه ایمــان دارم
نــوشـتــه هــایــم گــریــبـان گــیـرتــــــ مـی شـونـد روزی آنـقـدر کــه بـیـنـشــان ” آه ” کــشـیــدم!
درد دارد “امروز” حرفی برای گفتن نداشته باشی، با کسی که تا “دیروز” تمام حرف هایت را فقط به او می گفتی …
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}