{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما ، به که دوصد دل برما نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
همین امروز یا فردا تو را از دست خواهم داد چگونه بگذرم از تو بگویم هرچه باداباد ؟ مگر هر قصه ی شیرین شبی پایان نمیگیرد ؟ و تو آن قصه ای هستی که بی آغاز میمیر
میخواهم و می خواستمت تا نفسم بود می سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود
ای بی وفا ز داغ تو در دل شرر فتاد وز دیده اشک غم ز محبت ثمر فتاد جورم چنان بدل بنمودی که قلب من گردیده پاره پاره و از تن بدر فتاد
آمد بهار و حیف که ما را بهار نیست وین جرعه ها به کام دلم خوش گوار نیست گفتم بهار آمد و پر شد جهان ز گل دیدم که یار نامد و گفتم بهار نیست
سینه ام یک دفتر تا خورده است واژه هایش خیس و سرد و مرده است من نمیگویم ولی انصاف نیست دوریت گویی دلم را برده است
فریبم داد و با من حقه ها کرد خودش را در نگاه من خدا کرد همین که در دلم یکتاترین شد مرا با بی کسی هایم رها کرد
من و تو از تبار بی کسانیم در این غوغا چه کَس را کَس بدانیم کسی نشنیده فریاد کمک را کمک کن تا برای هم بمانیم
از تو انتظار نداشتم دستمو رها کنی من واست بمیرم و به دیگری نگاه کنی باورم نمیشه که من از خدا تو رو بخوام تو واسه یکی دیگه شبا خدا خدا کنی
آنچنان کز رفتن گل خار می ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
ببار ای اشک سیل آسا که یارم بر نمی گردد در این دنیای تنهایی به ما یاور نمی گردد هزاران بار جان دادم به عشقش روز و شب اما دریغا خُلقِ بی مهرش به ما خوشتر نمی گردد
دوسِت دارم از ته دل ٬ دلی که پر پر میزنه دلی که ساز عشقتو از همه بهتر میزنه دوسِت دارمـ حتی اگه یه شب به خواب من نیای عاشقتم مثل همه حتی اگه منو نخوای
عشقت نه سرسری است که از سر به در شود مهرت نه عارضی است که جای دگر شود عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم با شیر اندرون شد و با جان به در شود !
داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
از عذاب لحظه هاى بى تو بودن خسته ام گر نیایى در کنارم دیگر از جان رفته ام تا به کى حسرت کشم از دورى چشمان تو ؟ دست سردم بیقرار از دورى دستان تو ؟
مرا آموختی آواره باشم به درگاه جنون بیچاره باشم تو خورشیدی مدار عشق با توست مرا بگذار تا سیاره باشم
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما ، به که دوصد دل برما نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
همین امروز یا فردا تو را از دست خواهم داد چگونه بگذرم از تو بگویم هرچه باداباد ؟ مگر هر قصه ی شیرین شبی پایان نمیگیرد ؟ و تو آن قصه ای هستی که بی آغاز میمیر
میخواهم و می خواستمت تا نفسم بود می سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود
ای بی وفا ز داغ تو در دل شرر فتاد وز دیده اشک غم ز محبت ثمر فتاد جورم چنان بدل بنمودی که قلب من گردیده پاره پاره و از تن بدر فتاد
آمد بهار و حیف که ما را بهار نیست وین جرعه ها به کام دلم خوش گوار نیست گفتم بهار آمد و پر شد جهان ز گل دیدم که یار نامد و گفتم بهار نیست
سینه ام یک دفتر تا خورده است واژه هایش خیس و سرد و مرده است من نمیگویم ولی انصاف نیست دوریت گویی دلم را برده است
فریبم داد و با من حقه ها کرد خودش را در نگاه من خدا کرد همین که در دلم یکتاترین شد مرا با بی کسی هایم رها کرد
من و تو از تبار بی کسانیم در این غوغا چه کَس را کَس بدانیم کسی نشنیده فریاد کمک را کمک کن تا برای هم بمانیم
از تو انتظار نداشتم دستمو رها کنی من واست بمیرم و به دیگری نگاه کنی باورم نمیشه که من از خدا تو رو بخوام تو واسه یکی دیگه شبا خدا خدا کنی
آنچنان کز رفتن گل خار می ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
ببار ای اشک سیل آسا که یارم بر نمی گردد در این دنیای تنهایی به ما یاور نمی گردد هزاران بار جان دادم به عشقش روز و شب اما دریغا خُلقِ بی مهرش به ما خوشتر نمی گردد
دوسِت دارم از ته دل ٬ دلی که پر پر میزنه دلی که ساز عشقتو از همه بهتر میزنه دوسِت دارمـ حتی اگه یه شب به خواب من نیای عاشقتم مثل همه حتی اگه منو نخوای
عشقت نه سرسری است که از سر به در شود مهرت نه عارضی است که جای دگر شود عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم با شیر اندرون شد و با جان به در شود !
داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
از عذاب لحظه هاى بى تو بودن خسته ام گر نیایى در کنارم دیگر از جان رفته ام تا به کى حسرت کشم از دورى چشمان تو ؟ دست سردم بیقرار از دورى دستان تو ؟
مرا آموختی آواره باشم به درگاه جنون بیچاره باشم تو خورشیدی مدار عشق با توست مرا بگذار تا سیاره باشم
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}