{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
نمیدونی چه کاری با دلم کردی نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی نمیشناسی منو از من چقدر دوری تو این روزا چه بی رحمانه مغروری
ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻗﺪ ﻧﮑﺸﻴﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﻱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﭙﺮﻳﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ
ﺩﻟﻲ ﺑﻲ ﺗﺎﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺷﻌﺮﻱ ﻧﺎﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻏﺮﻝ ﺑﺎ ﺳﺮﻭﺩ ﺁﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ
جان رفته ولی زخم وفایت نرود تاثیر طلسم چشم هایت نرود فرشی ز دل شکسته انداخته ام آهسته بیا ، شیشه به پایت نرود
ﺁﺑﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ یک ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩﻩ ﺣﺴﺎﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﮐﺒﻮﺗﺮﺍﻧﻪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ
دلم دلگیره این روزا تنم دلتنگ موندن نیست دیگه دلواپس روزو به تاریکی رسوندن نیست
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم بیا دوباره در این باره اشتباه کنیم من و توایم که تنها گناهمان عشق است عجب گناه قشنگی ، بیا گناه کنیم
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت که زخم های دل خون من علاج نداشت تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم که داغ سینه ی من را درخت کاج نداشت
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو چشم های خسته پر انتظارم مال تو یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو آرزویم هیچ ، قلب بیقرارم مال تو
شب سردی ست و هوا منتظر باران است وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من ماه پیشانی من ، دلبر بارانی من
به دنبال کدام پایان خلاف جاده ایستادی ؟ چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی ؟ چرا باید به تنهایی دوباره بی تو برگردم ؟ کجای جاده بد بودم ، کجای قصه بد کردم ؟
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟ بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست
بدون عشق نشان از جهان نخواهد ماند بماند عشق ولیکن جهان نخواهد ماند خزان عمر من آمد بهار عمر تو شد بهار عمرِ تو هم ای جوان نخواهد ماند
اگه یکی باشه منو بفهمه براش غرورمو بهم می زنم گریه که سهله ، زیر چتر شونش تا آخر دنیا قدم میزنم
او رفت و انتظارش باقیست پشت قدمش عبور اشکم جاریست ای کاش بداند که پس از او عمری در خلوت من همیشه جایش خالیست
ای کاش که من پیر شوم در بغلت با دست تو زنجیر شوم در بغلت پرواز پر از حس رهایی ست ولی ای کاش زمین گیر شوم در بغلت
نمیدونی چه کاری با دلم کردی نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی نمیشناسی منو از من چقدر دوری تو این روزا چه بی رحمانه مغروری
ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻗﺪ ﻧﮑﺸﻴﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﻱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﭙﺮﻳﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ
ﺩﻟﻲ ﺑﻲ ﺗﺎﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺷﻌﺮﻱ ﻧﺎﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺟﻮﻳﺒﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻏﺮﻝ ﺑﺎ ﺳﺮﻭﺩ ﺁﺏ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ
جان رفته ولی زخم وفایت نرود تاثیر طلسم چشم هایت نرود فرشی ز دل شکسته انداخته ام آهسته بیا ، شیشه به پایت نرود
ﺁﺑﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ یک ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩﻩ ﺣﺴﺎﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﮐﺒﻮﺗﺮﺍﻧﻪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮐﺮﺩﯼ
دلم دلگیره این روزا تنم دلتنگ موندن نیست دیگه دلواپس روزو به تاریکی رسوندن نیست
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم بیا دوباره در این باره اشتباه کنیم من و توایم که تنها گناهمان عشق است عجب گناه قشنگی ، بیا گناه کنیم
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت که زخم های دل خون من علاج نداشت تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم که داغ سینه ی من را درخت کاج نداشت
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو چشم های خسته پر انتظارم مال تو یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو آرزویم هیچ ، قلب بیقرارم مال تو
شب سردی ست و هوا منتظر باران است وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من ماه پیشانی من ، دلبر بارانی من
به دنبال کدام پایان خلاف جاده ایستادی ؟ چرا تا عادتت کردم به فکر رفتن افتادی ؟ چرا باید به تنهایی دوباره بی تو برگردم ؟ کجای جاده بد بودم ، کجای قصه بد کردم ؟
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟ بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست
بدون عشق نشان از جهان نخواهد ماند بماند عشق ولیکن جهان نخواهد ماند خزان عمر من آمد بهار عمر تو شد بهار عمرِ تو هم ای جوان نخواهد ماند
اگه یکی باشه منو بفهمه براش غرورمو بهم می زنم گریه که سهله ، زیر چتر شونش تا آخر دنیا قدم میزنم
او رفت و انتظارش باقیست پشت قدمش عبور اشکم جاریست ای کاش بداند که پس از او عمری در خلوت من همیشه جایش خالیست
ای کاش که من پیر شوم در بغلت با دست تو زنجیر شوم در بغلت پرواز پر از حس رهایی ست ولی ای کاش زمین گیر شوم در بغلت
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}