{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
كودكی، دنیای شگفتیست، دوست داشتنی و كسل كننده؛ هم گنج است و هم ابهام.
به راستی، كسی كه از گفتگو با یك ابلهِ مسلم، لذت ببرد، ابله نیست؟
زندگی، به فیلمی از لورل و هاردی شباهت دارد. زنجیرهای از دردهاست كه تاب آورده و سپس، به دیگران میدهیم.
این یك قانون كهن دنیاست، قانونی نامكتوب: هر كسی كه چیزی بیشتر دارد، در همان دَم، چیزی هم كمتر دارد.
دنیا مانند انباری، یك باغ، یك اتاق پُرهمهمه و یك بازار است.
تنهایی، گاه آدمها را پَس میزند، گاه نیز تنهایی، آدمها را به سوی خود میكِشد؛ چون به همان اندازه كه دریاچه وجود دارد، تنهایی هم وجود دارد.
اگر آدم، دیرگاهی به چیزی بنگرد، تبدیل به همان چیز میشود.
در جایی كه فقط یك دیوانه وجود دارد، همه بیگمان میدانند كه دیوانه نیستند.
هر كسی شرم و حیای خودش را دارد.
آدم فقط چیزهایی را به دیگران میدهد كه خودش دوست دارد.
اگر نتوانید پیشبینی كنید كه در آنچه پایان میپذیرد، چیز دیگری آغاز میشود، چه بسا نگران كننده خواهد بود.
هیچ چیز دوام ندارد؛ هیچ چیز تا ابد باقی نمیماند.
رازها روی نوك زبان ما مانند فلفل قرمزند؛ دیر یا زود، زبانمان را آتش میزنند.
به باور من، هیچ چیز را نباید نادیده گرفت.
فروختن آب به كسی كه در بیابان مانده، كار آسانیست. هر كسی میتواند این كار را انجام دهد. بازاریاب راستین، كسی است كه به صحرانشینان، ماسه میفروشد.
دیروز، با همهی جوانیاش، دیگر نیست. امروز، اینجاست و به زیبایی میگذرد.
كودكی، دنیای شگفتیست، دوست داشتنی و كسل كننده؛ هم گنج است و هم ابهام.
به راستی، كسی كه از گفتگو با یك ابلهِ مسلم، لذت ببرد، ابله نیست؟
زندگی، به فیلمی از لورل و هاردی شباهت دارد. زنجیرهای از دردهاست كه تاب آورده و سپس، به دیگران میدهیم.
این یك قانون كهن دنیاست، قانونی نامكتوب: هر كسی كه چیزی بیشتر دارد، در همان دَم، چیزی هم كمتر دارد.
دنیا مانند انباری، یك باغ، یك اتاق پُرهمهمه و یك بازار است.
تنهایی، گاه آدمها را پَس میزند، گاه نیز تنهایی، آدمها را به سوی خود میكِشد؛ چون به همان اندازه كه دریاچه وجود دارد، تنهایی هم وجود دارد.
اگر آدم، دیرگاهی به چیزی بنگرد، تبدیل به همان چیز میشود.
در جایی كه فقط یك دیوانه وجود دارد، همه بیگمان میدانند كه دیوانه نیستند.
هر كسی شرم و حیای خودش را دارد.
آدم فقط چیزهایی را به دیگران میدهد كه خودش دوست دارد.
اگر نتوانید پیشبینی كنید كه در آنچه پایان میپذیرد، چیز دیگری آغاز میشود، چه بسا نگران كننده خواهد بود.
هیچ چیز دوام ندارد؛ هیچ چیز تا ابد باقی نمیماند.
رازها روی نوك زبان ما مانند فلفل قرمزند؛ دیر یا زود، زبانمان را آتش میزنند.
به باور من، هیچ چیز را نباید نادیده گرفت.
فروختن آب به كسی كه در بیابان مانده، كار آسانیست. هر كسی میتواند این كار را انجام دهد. بازاریاب راستین، كسی است كه به صحرانشینان، ماسه میفروشد.
دیروز، با همهی جوانیاش، دیگر نیست. امروز، اینجاست و به زیبایی میگذرد.
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}