{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
بزرگواری، نیروی حیوانی نفس را فرمانبردار نیروی انسانی یا بهتر بگویم فرمانبردار نیروی الهی میسازد و حال آنكه فرومایگی، جزء انسانی نفس را محكوم جزء وحشی میكند
شهری كه زمامداران آن هیچ كوششی برای كسب مقام به خرج ندهند، به ناگزیر دارای حكومت درستكار و شایستهای خواهد بود
با وجود عشق، هر انسانی سراینده میشود
جنگ و درگیری اگر بین خویشاوندان بروز كند، آن را آشوب گویند و اگر بین بیگانگان باشد، آن را جنگ خوانند.
چپاول، در گذشته بسی لشكرها را به نابودی رسانیده است.
از خطر نمیتوان گریخت. آیا بهتر نیست كه انسان آنگاه با خطر روبرو شود كه در صورت كامیابی، سودهایی بهرهی او گردد؟
چیزی كه جدایی میآورد، همانا خودخواهی در شادی و اندوه است؛ به این چَم كه هرگاه برای شهر یا افراد، رویدادی رخ دهد، برخی دلخون و برخی دیگر، شادمان شوند
بزرگترین سبب شر در یك شهر، آن چیزی است كه سبب پراكندگی و پریشانی شهر میگردد و بزرگترین سبب خیر، آن چیزی است كه سبب سازواری و یكپارچگی شهر میشود
آنچه سودمند است، زیباست و آنچه زیانآور است، زشت
زن و مرد، هر دو به حكم طبیعت، شریك در انجام همهی وظایف میباشند، ولی در همهی كارها زن ناتوانتر از مرد است
كاری كه باید انجام گیرد، چشمبراه آسایش و استراحت كارگر نمیشود.
طبیعت، در همهی ما استعدادهای مشابه نیافریده، بلكه استعدادها دیگرگون است؛ برخی برای یك كار شایستهاند، برخی برای كار دیگر.
سبب جنگ، حس زیادهخواهی است كه هر زمان بروز كند، هم برای جامعه و هم برای افراد، بزرگترین رنج است
جوانمردی، نیرویی است پایداری ناپذیر و چون در نفسی بروز كند، ترس و آشفتگی را در برابر هر گونه خطر از بین میبرد.
مهمترین بخش هر كار، آغاز آن است
تربیت در همان جوانی، كارساز بوده و بنای هر نقشی كه در آن هنگام بریزد، پابرجا خواهد ماند.
بزرگواری، نیروی حیوانی نفس را فرمانبردار نیروی انسانی یا بهتر بگویم فرمانبردار نیروی الهی میسازد و حال آنكه فرومایگی، جزء انسانی نفس را محكوم جزء وحشی میكند
شهری كه زمامداران آن هیچ كوششی برای كسب مقام به خرج ندهند، به ناگزیر دارای حكومت درستكار و شایستهای خواهد بود
با وجود عشق، هر انسانی سراینده میشود
جنگ و درگیری اگر بین خویشاوندان بروز كند، آن را آشوب گویند و اگر بین بیگانگان باشد، آن را جنگ خوانند.
چپاول، در گذشته بسی لشكرها را به نابودی رسانیده است.
از خطر نمیتوان گریخت. آیا بهتر نیست كه انسان آنگاه با خطر روبرو شود كه در صورت كامیابی، سودهایی بهرهی او گردد؟
چیزی كه جدایی میآورد، همانا خودخواهی در شادی و اندوه است؛ به این چَم كه هرگاه برای شهر یا افراد، رویدادی رخ دهد، برخی دلخون و برخی دیگر، شادمان شوند
بزرگترین سبب شر در یك شهر، آن چیزی است كه سبب پراكندگی و پریشانی شهر میگردد و بزرگترین سبب خیر، آن چیزی است كه سبب سازواری و یكپارچگی شهر میشود
آنچه سودمند است، زیباست و آنچه زیانآور است، زشت
زن و مرد، هر دو به حكم طبیعت، شریك در انجام همهی وظایف میباشند، ولی در همهی كارها زن ناتوانتر از مرد است
كاری كه باید انجام گیرد، چشمبراه آسایش و استراحت كارگر نمیشود.
طبیعت، در همهی ما استعدادهای مشابه نیافریده، بلكه استعدادها دیگرگون است؛ برخی برای یك كار شایستهاند، برخی برای كار دیگر.
سبب جنگ، حس زیادهخواهی است كه هر زمان بروز كند، هم برای جامعه و هم برای افراد، بزرگترین رنج است
جوانمردی، نیرویی است پایداری ناپذیر و چون در نفسی بروز كند، ترس و آشفتگی را در برابر هر گونه خطر از بین میبرد.
مهمترین بخش هر كار، آغاز آن است
تربیت در همان جوانی، كارساز بوده و بنای هر نقشی كه در آن هنگام بریزد، پابرجا خواهد ماند.
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}