{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
صدای آب می آید مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟ لباس لحظه ها پاک است
تنهـــــــایی های من دو نفـــــــره است… یـــــــــا با تــــــــو یـــــــا با خیـــــال ِ تــــــــــو…
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران تو به اندازه تنهایی من شاد بمان . . .
تنهایی ذره ذره خودی نشان میدهد وقتی تو آن قدر کم پیدایی که سنگینی روزگارم را مورچهها به کول میکشند و من تماشایشان میکنم…
خــواب هـایِ تـو هـر شـب از سـرِ کـابـوسِ تنهایی مـیـپـرنـد مـیـنـشـیـنـند رویِ پـلـکــــ هـایـم تـعـبیـر مـیشـونـد …!
تو از کدامین تباری از کدامین کهکشان که نه با غروبت میروی نه با طلوعت می آیی همیشه با من و در منی همیشه بی تو و تنهایم !
دلم بایگانی رؤیاهای شکسته ای ست که در حسرتت خاک می خورند چه اشتباه مهیبی ! آنجا که سرنوشت عشق را به دلم پیوست کرد و مرا در پوشۀ تنهایی گذاشت !
هر شب در رؤیای من قدم می نهی ! بیدار که می شوم … چشم من از تو خالیست ! و نگاهم … درد می گیرد ازین بیداری تنها … اگر در رؤیای من می پایی بگذار تا ابد بخوابم !
اتاق سوت و کورم جهان کوچکی است . . . برای سر کردن با این همه تنهایی و دلتنگی !
دوستت دارم دیگر با خون من عجین شده ایی تو همانی ؛ نفس تو را ها می کنم در یک شب سرد زمستانی بر شیشه ی مه گرفته ی پنجره ی بی کسی ام ای تنهایی !
نقشه نکش …! من جهات جغرافیایی را نمیشناسم و هنوز در کوچههایی که با تو قدم زدهام گم میشوم؛ برای من نقشه نکش! در هیچ نقشهای راهی به تنهایی من وجود ندارد …
به تار تنهایی ام دست نزن من پیله ی سکوتی ژرفم بی نوازش تو …
درست مثل یک جزیره از همه طرف به تنهایی محدودم و چشم به راه یک کاشف!
آسمان هم که توباشی، بغلت خواهم کرد فکر گستردگی واژه نباش ، همه در گوشه تنهایی من جادارند
نزدیکی در فاصــــــــــــله نیست در اندیشــــــــــــه است و تو اکنــــــــــــون مهمان اندیشه های منــــــــــــی…
آخ که درد دارم درد من از تو غریبترم من میان این همه از توی تنها هم تنهاترم آخ … کمتر لگد بزن تنهایی !
صدای آب می آید مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟ لباس لحظه ها پاک است
تنهـــــــایی های من دو نفـــــــره است… یـــــــــا با تــــــــو یـــــــا با خیـــــال ِ تــــــــــو…
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران تو به اندازه تنهایی من شاد بمان . . .
تنهایی ذره ذره خودی نشان میدهد وقتی تو آن قدر کم پیدایی که سنگینی روزگارم را مورچهها به کول میکشند و من تماشایشان میکنم…
خــواب هـایِ تـو هـر شـب از سـرِ کـابـوسِ تنهایی مـیـپـرنـد مـیـنـشـیـنـند رویِ پـلـکــــ هـایـم تـعـبیـر مـیشـونـد …!
تو از کدامین تباری از کدامین کهکشان که نه با غروبت میروی نه با طلوعت می آیی همیشه با من و در منی همیشه بی تو و تنهایم !
دلم بایگانی رؤیاهای شکسته ای ست که در حسرتت خاک می خورند چه اشتباه مهیبی ! آنجا که سرنوشت عشق را به دلم پیوست کرد و مرا در پوشۀ تنهایی گذاشت !
هر شب در رؤیای من قدم می نهی ! بیدار که می شوم … چشم من از تو خالیست ! و نگاهم … درد می گیرد ازین بیداری تنها … اگر در رؤیای من می پایی بگذار تا ابد بخوابم !
اتاق سوت و کورم جهان کوچکی است . . . برای سر کردن با این همه تنهایی و دلتنگی !
دوستت دارم دیگر با خون من عجین شده ایی تو همانی ؛ نفس تو را ها می کنم در یک شب سرد زمستانی بر شیشه ی مه گرفته ی پنجره ی بی کسی ام ای تنهایی !
نقشه نکش …! من جهات جغرافیایی را نمیشناسم و هنوز در کوچههایی که با تو قدم زدهام گم میشوم؛ برای من نقشه نکش! در هیچ نقشهای راهی به تنهایی من وجود ندارد …
به تار تنهایی ام دست نزن من پیله ی سکوتی ژرفم بی نوازش تو …
درست مثل یک جزیره از همه طرف به تنهایی محدودم و چشم به راه یک کاشف!
آسمان هم که توباشی، بغلت خواهم کرد فکر گستردگی واژه نباش ، همه در گوشه تنهایی من جادارند
نزدیکی در فاصــــــــــــله نیست در اندیشــــــــــــه است و تو اکنــــــــــــون مهمان اندیشه های منــــــــــــی…
آخ که درد دارم درد من از تو غریبترم من میان این همه از توی تنها هم تنهاترم آخ … کمتر لگد بزن تنهایی !
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}