{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
امیـــــرالمومنین علیه الســــلام : ارزش مــَـرد به اندازه همـــت اوست ، راستـــگویی او به انــدازه جوانمــــردیش و پاکدامنــی او به اندازه غیــــرتــش .
"عـاشـقـانـه ای کـوتـاه" خــانـــومـی ؟ خــانـومـی : جـونـم آقـایـــی جـــونـم ؟
چون جنسمان انسانی بود گفتند:به همه چیزعادت میکنه! چـــــــــــــــه به غم چـــــــــه به خنده چــــه به تنهایی و چـــــه به ... غافل از اینکه این عادت نیست! این مرگ تدریجی است!!
خدایا بالا تر از بهشت هم داری؟ برای زیر پای پدرم میخواهم... بابایی روزت مبارک
نمی دونم چه جوریاست وقتی دارم نفرینتم میکنم به دعا کردنت ختم میشه...
بین ما هم چیز تمام شد جز یک چیز این که من هنوز هم دوستت دارم...!
دیشب خوابت را دیدم از صبح با خودم قهر کرده ام که چرا بیدار شدم ! لعنت به من . . .
حیف اما من و تو... دور از هم میپوسیم... غمم از وحشت پوسیدن نیست... غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است...
فلک، رقصان ز آهنگ علی شد علی در هرچه آمد منجلی شد جهان، موسیقی شیدایی اوست زمان، لبریز از مولایی اوست
جز نقش تو در نظر نیامد ما را جز کوی تو رهگذر نیامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که به چشم در نیامد ما را
از رفتن تو. روزها میگذرد... اما من هنوز هم مانند اولین روزهای اشنایی مان عاشقانه دوستت دارم. هنوز هم با تو قدم میزنم؛ باتو غزل می خوانم؛ با تو به دیوانگی خودم میخندم...
وابستگی به کسی که متعلق به تو نیست . . . . . . . . . . . یعنی مرگ تدریجی...........٪#
کفـش هــای کهنــه ی تــــو.... ربــط ِ دل نشینــی د ا ر د بــا فــانــوس ِ روشــن ِ خــانــه ی مـــا بگــذار غبــار ِ کفـش ات را ببـوسـم ، پـــدر ....
دلم یک عاشقانه ساده میخواهد .... ( من و تو ) و دیگر هیچ.....
در چشم هایت جنگجویی مغول کمین کرده جرات نمی کنم دوستت نداشته باشم!
دلم میخواست زمان رابه عقب بازمیگرداندم ، نه برای اینکه آنهایی که رفتند را بازگردانم ، برای اینکه نگذارم بیایند...
امیـــــرالمومنین علیه الســــلام : ارزش مــَـرد به اندازه همـــت اوست ، راستـــگویی او به انــدازه جوانمــــردیش و پاکدامنــی او به اندازه غیــــرتــش .
"عـاشـقـانـه ای کـوتـاه" خــانـــومـی ؟ خــانـومـی : جـونـم آقـایـــی جـــونـم ؟
چون جنسمان انسانی بود گفتند:به همه چیزعادت میکنه! چـــــــــــــــه به غم چـــــــــه به خنده چــــه به تنهایی و چـــــه به ... غافل از اینکه این عادت نیست! این مرگ تدریجی است!!
خدایا بالا تر از بهشت هم داری؟ برای زیر پای پدرم میخواهم... بابایی روزت مبارک
نمی دونم چه جوریاست وقتی دارم نفرینتم میکنم به دعا کردنت ختم میشه...
بین ما هم چیز تمام شد جز یک چیز این که من هنوز هم دوستت دارم...!
دیشب خوابت را دیدم از صبح با خودم قهر کرده ام که چرا بیدار شدم ! لعنت به من . . .
حیف اما من و تو... دور از هم میپوسیم... غمم از وحشت پوسیدن نیست... غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است...
فلک، رقصان ز آهنگ علی شد علی در هرچه آمد منجلی شد جهان، موسیقی شیدایی اوست زمان، لبریز از مولایی اوست
جز نقش تو در نظر نیامد ما را جز کوی تو رهگذر نیامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که به چشم در نیامد ما را
از رفتن تو. روزها میگذرد... اما من هنوز هم مانند اولین روزهای اشنایی مان عاشقانه دوستت دارم. هنوز هم با تو قدم میزنم؛ باتو غزل می خوانم؛ با تو به دیوانگی خودم میخندم...
وابستگی به کسی که متعلق به تو نیست . . . . . . . . . . . یعنی مرگ تدریجی...........٪#
کفـش هــای کهنــه ی تــــو.... ربــط ِ دل نشینــی د ا ر د بــا فــانــوس ِ روشــن ِ خــانــه ی مـــا بگــذار غبــار ِ کفـش ات را ببـوسـم ، پـــدر ....
دلم یک عاشقانه ساده میخواهد .... ( من و تو ) و دیگر هیچ.....
در چشم هایت جنگجویی مغول کمین کرده جرات نمی کنم دوستت نداشته باشم!
دلم میخواست زمان رابه عقب بازمیگرداندم ، نه برای اینکه آنهایی که رفتند را بازگردانم ، برای اینکه نگذارم بیایند...
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}